جدول جو
جدول جو

معنی هخ بکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

هخ بکاردن
صدای فرو ریختن چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جوش آمدن و فاسد شدن ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
چسبیدن، عمل ناقص تفنگ به هنگام شلیک
فرهنگ گویش مازندرانی
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
سیخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر شدن، کم توان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی را مسخره کردن، سرد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دور کردن و رماندن، تأسف خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هم آوردن، به هم رساندن، چسباندن
فرهنگ گویش مازندرانی
درگیر شدن در دعوا درهم رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
هجوم آوردن، یورش بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو ریختن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
ترسیدن، وحشت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هم آوردن، گرد آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سیخونک
فرهنگ گویش مازندرانی
فریب دادن، راضی نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی